قسمت چهارم


بگذریم، استاد به چند تا ویژگی دیگه اشاره کرد مثل : داشتن ثبات اخلاقی ، انعطاف پذیری ، ....همچنین جایگاه عشق درپا گرفتن یک زندگی وادامه اش بررسی شد . اینکه چطور میشه که دو نفر با تمام تفاهمی که با هم دارن نمی تونن برن با هم زیر یه سقف زندگی کنن اما دو نفر با ضدیت کامل کنار هم در یک خانه خوشبختن
تا حالا شده ، با یه نفر با تمام خصوصیات مثبت و داشتن همه شرایط مناسب بر خورد کنین اما چون به دلتون ننشسته ، نتونین بپذیرینش ؟؟؟؟؟؟؟
استاد معتقد بود باید دختر ها یاد بگیرن که ایجاد رابطه کنن و به این رابطه شکل بدن ، و این فرهنگ خاص ما که قشر خاکستری مغز ما را پر کرده باید اصلاح بشه
نظرات مقابل به آسیب پذیری دخترها از لحاظ اجتماعی (با وجود استواری بیشتر از لحاظ عاطفی) پرداخت
ولی از جمع حرف هائی که رد و بدل شد به این نتیجه رسیدم که ، جمعا نظر ها مخالف نبود ، همانطوریکه خیلی از ما این کارو خودآگاه و ناخودآگاه در زندگی روزمره انجام می دیم،(حتی شما دوست خوبم که مال نسل گذشته ای ) بیشتر اختلاف در این بند خلاصه میشه که تغییر شیوه انجام این عمل باید کم کم صورت بگیره، تا قابل پذیرش باشه ، نه ناگهانی وگرنه جراتش را که بیشتر ما داریم
اما قشنگ ترین جمله ای که شنیدم از استاد بود که گفتن : ملاک های ازدواج ، ملاک های موفقیت هستن . راه ازدواج هم مثل راه موفقیت همراه با کم و کاستی ها ، کندی و تندی ها ، و حتی شکست های کوچک و موقتی و بین راه است

0 Comments:

Post a Comment

<< Home