آغاز با بچه های دوست داشتنی

تجربه ام با دانش آموزان محروم یکی از مدارس تهران که اسمشو مدرسه ت می گذارم شروع شد ، در حالیکه از یکی از بچه ها شنیدم ، بعضی وقتا شیر رایگان را که که سه روز در هفته توزیع میشه ، نمی خوره و به خونه برای خواهر کوچیکش که مدرسه نمیره می بره .نمی دونستم باید اونو به خاطر این احساس محبت و مسوولیتش در قبال خانواده تشویق کنم یا ازش بخوام که شیر و خودش بخوره ...در هر حال گذاشتم واسه وقتی که بیشتر با اوضاع و احوال خانواده ها آشنا شدم
یکی دیگه گفت ، وقتی صبح شیر می خوره حالت تهوع می گیره ، به همین خاطر معلم کلاس زنگ دوم شیرپخش می کنه & احساسشو درک می کنم آخه خودم هم همینطورم
تازه باید حواسم باشه جلو بچه ها ازون شیرها نخورم ،چون خیلی بد مزه است ، بچه ها از قیافم می فهمن که به زور دارم می خورم ..... واقعا اگه نخورن حق دارن، مزه شیر خشک آب زده می ده
یکیشون وقتی فهمید مربی بهداشت هستم ، خودشو به طرز با نمکی روی زمین انداخت و وسط کلاس ولو شد ، بعدا فهمیدم از من تداعی یه مسوول تزریقاتو کرده که با کمک معلمش این هم برطرف شد ، حالا هر وقت منو می بینه گزارش می ده کی بهداشتو رعایت نمی کنه
یکی از کلاس اولیا رو دیدم که داشت تیکه های بیسکویت و نون خرد شده را از روی آسفالت مدرسه به سختی جمع می کرد ، اول فکر کردم به خاطر احترامی است که ما به نون می گذاریم ، ولی بعد که زیر نظرش گرفتم دیدم ، نه بابا ، کلا کارش همینه ، آشغال های روی زمینو توی سطل می اندازه ،و خیلی هم ناراحت میشه اگه کسی زیر نظرش بگیره
دو تا شاگرد تپل مپل هم خودشون اومدن جلو و داوطلب شدن بهداشتیار شن

1 Comments:

At 11:24 PM, Blogger Unknown said...

سلام. خب مثل اینکه خیلی هم به اون بدی که قبلا نوشته بودید نیست. به نظرم اگز با همین روحیه خوب کار رو ادامه بدهید به تجربه های خوبی در کار دست پیدا می کنید. بچه ها بهترین موجودات هستند و خدمتی که به اونها بشه بزرگترین خدمت خواهد بود... موفق باشید

 

Post a Comment

<< Home