سلام بر حسین

امسال خودم نتونستم چیزی بنویسم اما قسمتی از نوشته های دوستم را براتون اینجا میذارم
دلم از مژه هايم جاريست
دلم، اين" حسين آباد"، ديريست که بهانه تو را مي گيرد و نامت را عاشق شده است
من، نه تو را زنجير مي زنم و نه برسينه مي کوبم، بلکه تو را عاشقم
من تو را نه مي گريم و نه مي خندم، مي گريم برچشمهايم که جز تو را ديده است و مي خندم به اشکهايم که جز به دنبال تو دويده است
راستي تو در آن ظهر مقدس و گرما ريز، که هزار صبح تا قربانگاهش دويده اند، چه ديدي که نازکاي گلويت هزار تيغ کج آيين را پاسخي درست شد؟
تو در آن خاک آسماني، آن گودال سربلند چه چيز را تماشا شدي که سرشارتر از هميشه تا کوفه، تا شام، تا هر کجا که "ظلم آباد" است خدا را آيه آيه باريدي؟
توچه ديده اي که عاشق تر از هميشه خدا را رصد شدي؟
کدام جام ، سيرابت مي کرد که دجله و فرات حقارت خود را گريستند و تا لبهايت بالا نيامدند؟
هنوز درياها به ياد عطشاني تو، کف برلب و موج خيز تا ساحل مي آيند تا درپايت بيفتند
هنوز کوهها، پژواک "هل من ناصر" تو را به هم هديه مي دهند، و سنگدلي مردان بوزينه باز را نفرين مي شوند
اي مرد، اي حماسه ترين مرد، که ذکر نامت کافيست تا تمام پرندگان يکجا نشين کوچ را تجربه کنند
آينه مرد، همچنان بايست تا جهان به پاي تو خود را بشناسد
نام تو واژه اي است که آبها از ازل تا ابد شرمساريشان را برخاک مي گريند
تو کيستي که دستها از آسمان به ياد تو برسينه مي بارند؟
تو کيستي که با ذکر تو زنجيرها تا شانه هاي زلال کودکان هبوط مي کنند؟
مهربان! من تو را بزرگتر از آن مي بينم که اشکهايم لايقت شوند، تورا حاضرتر از آن مي دانم که در فراقت ببارم
تو را از ان جهت که عطشاني آگاهانه لبهايت دريا را به خجالتي ابدي دچار نموده است، عاشقم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home